این واپسین روزهای نود و دو،بزرگواری که بزرگوارانه همیشه تحملم کرده اند،سیاه پوش ِ نبودن ِ مهربان مادربزرگ شان شدند.
چقدر دوست داشتم با تبریک هایم،گوشه ای از زحماتشان را جبران کنم،افسوس که روزگار از ازل پیش بینی نشده آفریده شد.
+بزرگوار!تسلیتِ قلبِ کوچکم را بپذیرید.برای آن عزیز سفر کرده آرامش و رحمت الهی و برای شما و خانواده تان،صبر را از مهربان خدایمان طلب میکنم.
++زمزمه ی فاتحه ای برای آرامش روحشان را از جانبِ دل های همیشه پرمهرتان ایمان دارم.
+++بابت تاخیر در کامنت های پست قبل،ببخشایید ... ان شاءلله به زودی جوابگوی مهربانی ِ همیگی تان خواهم بود.
++++دعایم بفرمایید.
- ۵ نظر
- ۱۱ اسفند ۹۲ ، ۲۱:۰۱